در صبح روز 25 می 2019، یک بازرس ایمنی مواد غذایی در کارخانه فرآوری گوشت کارگیل در دوج سیتی، کانزاس، منظره آزاردهنده ای را دید. در منطقه کارخانه Chimneys، یک گاو نر هرفورد پس از اصابت گلوله با اسلحه پیچ به پیشانی بهبود یافت. شاید او هرگز آن را از دست نداد. در هر صورت این اتفاق نباید بیفتد. گاو نر را با زنجیر فولادی به یکی از پاهای عقبش بسته و وارونه آویزان کرده بودند. او آنچه را که صنعت گوشت ایالات متحده "علائم حساسیت" می نامد را نشان داد. تنفس او "ریتمیک" بود. چشمانش باز بود و حرکت می کرد. او سعی کرد خود را صاف کند، کاری که حیوانات معمولاً با قوس دادن به پشت خود انجام می دهند. تنها نشانه ای که او نشان نداد «صدا کردن» بود.
یک بازرس که برای USDA کار می کرد به مقامات گله دستور داد که زنجیرهای هوای متحرک را که گاوها را به هم وصل می کردند متوقف کنند و به حیوانات ضربه بزنند. اما زمانی که یکی از آنها ماشه یک پیچ دستی را کشید، تپانچه شلیک نکرد. یک نفر تفنگ دیگری آورد تا کار را تمام کند. بازرسان در یادداشتی در توصیف این حادثه نوشتند: "آنگاه حیوان به اندازه کافی مات و مبهوت شد."
سه روز پس از این حادثه، خدمات بازرسی و ایمنی مواد غذایی وزارت کشاورزی ایالات متحده هشداری در مورد "شکست کارخانه در جلوگیری از رفتار غیرانسانی و کشتار دام" با استناد به سابقه این کارخانه صادر کرد. FSIS به آژانس دستور داده است تا یک برنامه اقدام برای اطمینان از اینکه حوادث مشابه دیگر هرگز تکرار نمی شود، ایجاد کند. در 4 ژوئن، این اداره طرح ارائه شده توسط مدیر کارخانه را تأیید کرد و در نامه ای به او گفت که تصمیم گیری در مورد جریمه ها را به تاخیر می اندازد. این زنجیره می تواند به فعالیت خود ادامه دهد و روزانه تا 5800 گاو می تواند ذبح شود.
من برای اولین بار در پایان اکتبر سال گذشته، پس از بیش از چهار ماه کار در کارخانه، وارد پشته شدم. برای پیدا کردن او، یک روز زود آمدم و در طول زنجیره به عقب رفتم. دیدن روند کشتار به صورت معکوس، مشاهده گام به گام آنچه که برای کنار هم قرار دادن یک گاو لازم است، سورئال است: قرار دادن اندام هایش در حفره بدنش. سر او را دوباره به گردنش بچسبانید. پوست را به داخل بدن برگردانید؛ خون را به رگ ها برمی گرداند.
وقتی از کشتارگاه بازدید کردم، سم بریده ای را دیدم که در یک مخزن فلزی در ناحیه پوست انداختن افتاده بود و کف آجر قرمز پر از خون قرمز روشن بود. در یک نقطه، زنی که یک پیش بند لاستیک مصنوعی زرد رنگ به تن داشت، در حال بریدن گوشت یک سر بدون پوست بود. بازرس USDA که در کنار او کار می کرد، کاری مشابه انجام می داد. از او پرسیدم چه چیزی را میخواهی برش بزنی؟ او گفت: "گره های لنفاوی". بعداً فهمیدم که او در حال انجام بازرسی های معمول برای بیماری و آلودگی است.
در آخرین سفرم به پشته، سعی کردم محجوب باشم. کنار دیوار پشتی ایستادم و دیدم که دو مرد که روی یک سکو ایستاده بودند، در گلوی هر گاوی که رد میشد، بریدگیهای عمودی ایجاد میکردند. تا جایی که من می توانم بگویم همه حیوانات بیهوش بودند، اگرچه برخی بی اختیار لگد می زدند. به تماشا ادامه دادم تا اینکه سرپرست آمد و از من پرسید که چه کار میکنم. به او گفتم می خواهم ببینم این قسمت از گیاه چه شکلی است. او گفت: "تو باید بروی." "شما نمی توانید بدون ماسک به اینجا بیایید." عذرخواهی کردم و به او گفتم که می روم. به هر حال نمی توانم زیاد بمانم. شیفت من داره شروع میشه
یافتن شغل در Cargill به طرز شگفت انگیزی آسان است. برنامه آنلاین برای "تولید عمومی" شش صفحه است. فرآیند پر کردن بیش از 15 دقیقه طول نمی کشد. هرگز از من خواسته نشده است که رزومه ارسال کنم، چه رسد به توصیه نامه. مهمترین بخش درخواست فرم 14 سوالی است که شامل موارد زیر است:
"آیا تجربه بریدن گوشت با چاقو را دارید (این شامل کار در خواربار فروشی یا اغذیه فروشی نمی شود)؟"
"چند سال در کارخانه تولید گوشت گاو (مانند کشتار یا فرآوری، به جای یک فروشگاه مواد غذایی یا اغذیه فروشی) کار کرده اید؟"
"چند سال در یک محیط تولید یا کارخانه (مانند یک خط مونتاژ یا کار تولید) کار کرده اید؟"
4 ساعت و 20 دقیقه پس از کلیک روی "ارسال"، روز بعد (19 مه 2020) ایمیلی مبنی بر تایید مصاحبه تلفنی من دریافت کردم. مصاحبه سه دقیقه طول کشید. وقتی مجری خانم از من نام آخرین کارفرمای من را پرسید، به او گفتم که اولین کلیسای مسیح، دانشمند، ناشر کریستین ساینس مانیتور است. از سال 2014 تا 2018 در آبزرور کار کردم. در دو سال از چهار سال گذشته من خبرنگار پکن برای آبزرور بوده ام. من کارم را رها کردم تا زبان چینی بخوانم و یک فریلنسر شوم.
سپس زن چندین سوال در مورد اینکه چه زمانی و چرا ترک کردم پرسید. تنها سوالی که در طول مصاحبه باعث مکث من شد، سوال آخر بود.
در همان زمان، زن گفت که من "حق یک پیشنهاد شغلی مشروط شفاهی را دارم." او در مورد شش موقعیتی که کارخانه برای آنها استخدام می کند به من گفت. همه شیفت دوم بودند که در آن ساعت از ساعت 15:45 تا 12:30 و تا ساعت 1 بامداد ادامه داشت. سه مورد از آنها شامل برداشت، بخشی از کارخانه است که اغلب کشتارگاه نامیده می شود، و سه مورد شامل پردازش، آماده سازی گوشت برای توزیع در فروشگاه ها و رستوران ها است.
به سرعت تصمیم گرفتم در یک کارخانه کار کنم. در تابستان، درجه حرارت در کشتارگاه می تواند به 100 درجه برسد، و همانطور که زن تلفنی توضیح می دهد، "بو به دلیل رطوبت قوی تر است" و سپس خود کار است، کارهایی مانند پوست انداختن و "تمیز کردن زبان". بعد از اینکه زبانت را بیرون آوردی، زن می گوید: "باید آن را به قلاب آویزان کنی." از سوی دیگر، توصیف او از کارخانه باعث می شود که کمتر قرون وسطایی به نظر برسد و بیشتر شبیه یک قصابی در ابعاد صنعتی باشد. ارتش کوچکی از کارگران در خط مونتاژ، تمام گوشت گاوها را اره، قصابی و بسته بندی کردند. درجه حرارت در کارگاه های کارخانه از 32 تا 36 درجه است. با این حال، آن زن به من گفت که شما بیش از حد کار می کنید و "وقتی وارد خانه می شوید سرما را احساس نکنید."
ما به دنبال جای خالی هستیم. کشنده کلاهک چاک بلافاصله حذف شد زیرا به حرکت و برش همزمان نیاز داشت. جناغ باید در مرحله بعد برداشته شود به این دلیل ساده که مجبور به برداشتن انگشت سینه ای بین مفاصل جذاب به نظر نمی رسد. تنها چیزی که باقی می ماند برش نهایی کارتریج است. به گفته این زن، کار تماماً مربوط به اصلاح قطعات کارتریج بود، "صرف نظر از اینکه آنها با چه مشخصاتی کار می کردند." چقدر سخته؟ من فکر می کنم. به زن گفتم آن را می گیرم. او گفت: "عالی است" و سپس در مورد حقوق اولیه ام (16.20 دلار در ساعت) و شرایط پیشنهاد شغلی به من گفت.
چند هفته بعد، پس از بررسی سوابق، آزمایش مواد مخدر و فیزیکی، با من تماسی دریافت کردم که تاریخ شروع آن بود: 8 ژوئن، دوشنبه بعد. من از اواسط مارس به دلیل همهگیری ویروس کرونا با مادرم زندگی میکنم و از توپکا تا دوج سیتی حدود چهار ساعت با ماشین راه است. تصمیم گرفتم یکشنبه بروم.
شب قبل از رفتن، من و مامانم برای خوردن استیک به خانه خواهر و برادر شوهرم رفتیم. خواهرم وقتی تماس گرفت و ما را به خانه اش دعوت کرد، گفت: "شاید این آخرین چیزی باشد که شما دارید." برادر شوهرم دو عدد استیک ریبی 22 اونسی برای من و خودش و یک فیله 24 اونسی برای مامان و خواهرم کباب کرد. به خواهرم کمک کردم غذای جانبی را تهیه کند: پوره سیب زمینی و لوبیا سبز که در کره و روغن بیکن تفت داده شده است. یک غذای خانگی معمولی برای یک خانواده متوسط در کانزاس.
استیک به خوبی هر چیزی بود که من امتحان کردم. توصیف آن بدون اینکه شبیه تبلیغات Applebee به نظر برسد دشوار است: پوسته زغالی، گوشت آبدار و لطیف. سعی می کنم آهسته غذا بخورم تا بتوانم هر لقمه ای را بچشم. اما به زودی از مکالمه غافلگیر شدم و بدون فکر، غذایم را تمام کردم. در ایالتی با بیش از دو برابر جمعیت گاو، سالانه بیش از 5 میلیارد پوند گوشت گاو تولید می شود و بسیاری از خانواده ها (از جمله من و سه خواهرم در جوانی) هر سال فریزرهای خود را با گوشت گاو پر می کنند. به راحتی می توان گوشت گاو را بدیهی دانست.
کارخانه کارگیل در لبه جنوب شرقی شهر دوج، در نزدیکی کارخانه فرآوری گوشت کمی بزرگتر متعلق به نشنال بیف واقع شده است. هر دو سایت در انتهای مخالف دو مایلی خطرناک ترین جاده در جنوب غربی کانزاس واقع شده اند. در نزدیکی آن، تصفیه خانه های فاضلاب و یک مزرعه وجود دارد. تابستان گذشته روزهایی بود که بوی اسید لاکتیک، سولفید هیدروژن، مدفوع و مرگ بیمار بودم. گرمای شدید فقط وضعیت را بدتر می کند.
High Plains در جنوب غربی کانزاس خانه چهار کارخانه بزرگ فرآوری گوشت است: دو کارخانه در دوج سیتی، یکی در لیبرتی سیتی (بیف ملی) و دیگری در نزدیکی گاردن سیتی (Tyson Foods). دوج سیتی به خانه دو کارخانه بسته بندی گوشت تبدیل شد که یک کد مناسب برای تاریخ اولیه شهر بود. دوج سیتی که در سال 1872 توسط راهآهن آچیسون، توپکا و سانتافه تأسیس شد، در اصل پاسگاه شکارچیان بوفالو بود. پس از نابودی گلههای گاو که زمانی در دشتهای بزرگ پرسه میزدند (بدون اشاره به بومیان آمریکایی که زمانی در آنجا زندگی میکردند)، شهر به تجارت دام روی آورد.
تقریباً یک شبه، دوج سیتی، به قول یک تاجر برجسته محلی، «بزرگترین بازار گاو در جهان» شد. دوران قانونگذارانی مانند وایات ارپ و تفنگدارانی مانند داک هالیدی، پر از قمار، دعوا با اسلحه و دعوا در بار بود. اینکه بگوییم دوج سیتی به میراث غرب وحشی خود افتخار می کند، دست کم گرفته شده است، و هیچ جایی این میراث را که برخی ممکن است بگویند اسطوره شده، بیشتر از موزه بوت هیل جشن نمی گیرند. موزه بوت هیل در خیابان 500 W. Wyatt Earp، در نزدیکی Gunsmoke Row و موزه موم Gunslinger واقع شده است و بر اساس یک کپی در مقیاس کامل از خیابان معروف جلویی ساخته شده است. بازدیدکنندگان میتوانند از آبجو ریشه در سالن Long Branch لذت ببرند یا صابونهای دستساز و فاج خانگی را در فروشگاه عمومی Rath & Co. خریداری کنند. ساکنان کانتی فورد ورود رایگان به موزه دارند، و من چندین بار در تابستان امسال که به یک آپارتمان یک خوابه در نزدیکی VFW محلی نقل مکان کردم، از آن استفاده کردم.
با این حال، با وجود ارزش داستانی تاریخ دوج سیتی، دوران غرب وحشی آن زیاد دوام نیاورد. در سال 1885، تحت فشار فزاینده دامداران محلی، مجلس قانونگذاری کانزاس واردات گاو تگزاس را به ایالت ممنوع کرد و به یکباره پایان دادن به رونق گاوداری در شهر پایان داد. برای هفتاد سال بعد، دوج سیتی یک جامعه کشاورزی آرام باقی ماند. سپس، در سال 1961، Hyplains Dressed Beef اولین کارخانه فرآوری گوشت در شهر را افتتاح کرد (که اکنون توسط National Beef اداره می شود). در سال 1980، یکی از شرکتهای تابعه کارگیل کارخانهای را در همان نزدیکی افتتاح کرد. تولید گوشت گاو به دوج سیتی باز می گردد.
چهار کارخانه بسته بندی گوشت، با مجموع نیروی کار بیش از 12800 نفر، از بزرگترین کارفرمایان در جنوب غربی کانزاس هستند و همه به مهاجران برای کمک به کارکنان خطوط تولید خود متکی هستند. دونالد استال، یک انسانشناس که بیش از 30 سال صنعت بستهبندی گوشت را مطالعه کرده است، به من گفت: «بستهآوران با این شعار زندگی میکنند، «بساز و خواهند آمد». اساساً همین اتفاق افتاد.»
استول گفت که رونق در اوایل دهه 1980 با ورود پناهندگان و مهاجران ویتنامی از مکزیک و آمریکای مرکزی آغاز شد. در سال های اخیر، پناهندگانی از میانمار، سودان، سومالی و جمهوری دموکراتیک کنگو برای کار در این کارخانه آمده اند. امروزه نزدیک به یک سوم ساکنان دوج سیتی متولد خارجی هستند و سه پنجم آنها اسپانیایی یا لاتین تبار هستند. وقتی در اولین روز کارم به کارخانه رسیدم، چهار بنر در ورودی ظاهر شد که به زبانهای انگلیسی، اسپانیایی، فرانسوی و سومالیایی نوشته شده بود و به کارمندان هشدار میداد در صورت داشتن علائم کووید-19 در خانه بمانند.
بیشتر دو روز اولم را در کارخانه در یک کلاس بدون پنجره در کنار کشتارگاه با شش کارمند جدید دیگر گذراندم. اتاق دارای دیوارهای بلوک خاکستری بژ و نور فلورسنت است. روی دیوار نزدیک در، دو پوستر، یکی به زبان انگلیسی و دیگری به زبان سومالی، نصب شده بود که روی آن نوشته شده بود: «مردم را گوشت گاو بیاورید». نماینده منابع انسانی بخش بیشتری از دو روز را با ما گذراند و مطمئن شد که ماموریت را از دست ندهیم. او قبل از ارائه پاورپوینت طولانی گفت: «کارگیل یک سازمان جهانی است. ما تقریباً دنیا را تغذیه می کنیم. به همین دلیل وقتی ویروس کرونا شروع شد، تعطیل نشدیم. چون شما بچه ها گرسنه بودید، درست است؟»
به گفته مرکز گزارشهای تحقیقی میدوست، از اوایل ژوئن، کووید-19 حداقل 30 کارخانه بستهبندی گوشت را در ایالات متحده تعطیل کرده بود و منجر به مرگ حداقل 74 کارگر شد. کارخانه کارگیل اولین مورد خود را در 13 آوریل گزارش کرد. داده های بهداشت عمومی کانزاس نشان می دهد که بیش از 600 نفر از 2530 کارمند کارخانه در سال 2020 به بیماری کووید-19 مبتلا شده اند. حداقل چهار نفر جان خود را از دست دادند.
در ماه مارس، این کارخانه اجرای مجموعه ای از اقدامات فاصله گذاری اجتماعی، از جمله اقدامات توصیه شده توسط مراکز کنترل و پیشگیری از بیماری ها و اداره ایمنی و بهداشت شغلی را آغاز کرد. این شرکت زمان استراحت را افزایش داده است، پارتیشن های پلکسی را روی میز کافه ها نصب کرده و پرده های پلاستیکی ضخیم را بین ایستگاه های کاری در خطوط تولید خود نصب کرده است. در هفته سوم آگوست، پارتیشنهای فلزی در سرویسهای بهداشتی مردانه ظاهر شدند که به کارگران مقداری فضا (و حفظ حریم خصوصی) در نزدیکی ادرارابهای فولادی ضد زنگ میدادند.
این کارخانه همچنین Examinetics را برای آزمایش کارکنان قبل از هر شیفت استخدام کرد. در یک چادر سفید در ورودی کارخانه، گروهی از پرسنل پزشکی با پوشیدن ماسک N95، روپوش سفید و دستکش دمای هوا را بررسی کردند و ماسک های یکبار مصرف را به آنها تحویل دادند. دوربین های تصویربرداری حرارتی برای بررسی دمای اضافی در کارخانه نصب می شوند. پوشاندن صورت الزامی است. من همیشه از ماسک یکبار مصرف استفاده می کنم، اما بسیاری از کارمندان دیگر گتر آبی با آرم اتحادیه بین المللی کارگران صنایع غذایی و بازرگانی یا بند های مشکی با آرم کارگیل و بنا به دلایلی چاپ #فوق العاده روی آنها انتخاب می کنند.
عفونت کرونا تنها خطر سلامتی در گیاه نیست. بسته بندی گوشت خطرناک شناخته شده است. بر اساس گزارش دیده بان حقوق بشر، آمارهای دولتی نشان می دهد که از سال 2015 تا 2018، یک کارگر گوشت یا مرغ بخشی از بدن خود را از دست می دهد یا هر روز در میان بستری می شود. در اولین روز تحصیل خود، یکی دیگر از کارمندان جدید سیاه پوست از آلاباما گفت که هنگام کار به عنوان بسته بندی در یک کارخانه نشنال بیف در مجاورت با یک موقعیت خطرناک مواجه شده است. او آستین سمت راستش را بالا زد و یک زخم چهار اینچی در قسمت بیرونی آرنجش نمایان شد. او گفت: «من تقریباً تبدیل به شیر شکلات شدم.
یک نماینده منابع انسانی داستان مشابهی را در مورد مردی که آستینش روی تسمه نقاله گیر کرده بود گفت. او با اشاره به نیمی از عضله دو سر چپش گفت: «وقتی به اینجا آمد، یک دستش را از دست داد. او لحظه ای فکر کرد و سپس به سراغ اسلاید پاورپوینت بعدی رفت: «این یک نمونه خوب از خشونت در محل کار است.» او شروع به توضیح سیاست عدم تحمل کارگیل در مورد اسلحه کرد.
برای یک ساعت و پانزده دقیقه آینده، ما روی پول تمرکز خواهیم کرد و اینکه اتحادیه ها چگونه می توانند به ما کمک کنند پول بیشتری کسب کنیم. مقامات اتحادیه به ما گفتند که UFCW محلی اخیراً در مورد افزایش دائمی 2 دلاری برای همه کارکنان ساعتی مذاکره کرده است. او توضیح داد که به دلیل تأثیرات همهگیری، همه کارمندان ساعتی از پایان ماه اوت به ازای هر ساعت 6 دلار «دستمزد هدف» اضافی دریافت خواهند کرد. این منجر به حقوق اولیه 24.20 دلار می شود. روز بعد هنگام ناهار، مردی از آلاباما به من گفت که چقدر می خواهد اضافه کار کند. او گفت: "من اکنون روی اعتبارم کار می کنم." ما آنقدر سخت کار میکردیم که حتی زمانی برای خرج کردن همه پول نداریم.»
در سومین روز کارم در کارخانه کارگیل، تعداد مبتلایان به ویروس کرونا در ایالات متحده از مرز 2 میلیون نفر گذشت. اما گیاه پس از شیوع اولیه بهار شروع به بهبودی کرده است. (طبق پیام متنی مدیر روابط دولت ایالت کارگیل به وزیر کشاورزی کانزاس که بعداً از طریق درخواست ثبت عمومی دریافت کردم، تولید در کارخانه در اوایل ماه مه حدود 50 درصد کاهش یافت.) مرد تنومند مسئول کارخانه . شیفت دوم ریش سفید پرپشتی دارد، انگشت شست راستش را از دست داده و با خوشحالی صحبت می کند. شنیدم که او به پیمانکاری که در حال تعمیر یک کولر گازی خراب بود گفت: «این فقط به دیوار می خورد. هفته گذشته ما روزانه 4000 بازدیدکننده داشتیم. این هفته احتمالاً حدود 4500 نفر خواهیم بود."
در کارخانه، همه آن گاوها در یک اتاق بزرگ پر از زنجیر فولادی، تسمه نقاله پلاستیکی سخت، مهر و موم های صنعتی وکیوم و پشته های جعبه های حمل و نقل مقوایی پردازش می شوند. اما ابتدا به اتاق سرد می رسد، جایی که گوشت گاو به طور متوسط 36 ساعت پس از خروج از کشتارگاه به پهلو آویزان می شود. هنگامی که آنها را به ذبح می برند، کناره ها را به قسمت های جلویی و عقبی جدا می کنند و سپس به قطعات کوچکتر و قابل فروش گوشت برش می دهند. آنها در خلاء بسته بندی شده و در جعبه هایی برای توزیع قرار می گیرند. در زمان های غیر همه گیر، روزانه به طور متوسط 40000 جعبه گیاه را ترک می کنند که وزن هر کدام بین 10 تا 90 پوند است. مک دونالد و تاکو بل، والمارت و کروگر همگی گوشت گاو را از کارگیل می خرند. این شرکت دارای شش کارخانه فرآوری گوشت گاو در ایالات متحده است. بزرگترین در دوج سیتی است.
مهمترین اصل صنعت بسته بندی گوشت این است که «زنجیره هرگز متوقف نمی شود». این شرکت تمام تلاش خود را می کند تا خطوط تولید خود را در سریع ترین زمان ممکن حفظ کند. اما تاخیر اتفاق می افتد. مشکلات مکانیکی شایع ترین علت هستند. تعطیلی هایی که توسط بازرسان وزارت کشاورزی ایالات متحده آمریکا به دلیل آلودگی مشکوک یا حوادث "رفتار غیرانسانی" آغاز شده است، کمتر رایج است، همانطور که دو سال پیش در کارخانه کارگیل اتفاق افتاد. کارگران انفرادی با «کشش اعداد»، یک اصطلاح صنعتی برای انجام بخشی از کارشان، به راهاندازی خط تولید کمک میکنند. مطمئن ترین راه برای از دست دادن احترام همکارانتان این است که دائماً از امتیاز خود عقب بمانید، زیرا قطعاً این بدان معناست که آنها باید کار بیشتری انجام دهند. شدیدترین درگیری هایی که من از طریق تلفن شاهد بوده ام زمانی رخ داده است که به نظر می رسد شخصی در حال آرامش است. این دعواها هرگز به چیزی جز فریاد زدن یا ضربه زدن گاه به گاه آرنج تبدیل نشدند. اگر اوضاع از کنترل خارج شود، سرکارگر به عنوان میانجی دعوت می شود.
به کارمندان جدید یک دوره آزمایشی 45 روزه داده میشود تا ثابت کنند میتوانند کاری را که کارخانههای کارگیل کار "ماهر" مینامند انجام دهند. در این مدت هر فرد تحت نظر یک مربی است. مربی من 30 سال داشت، فقط چند ماه از من کوچکتر، با چشمانی خندان و شانه های پهن. او یکی از اعضای اقلیت قومی کارن در میانمار است. نام او کارن Par Tau بود، اما پس از اینکه در سال 2019 شهروند ایالات متحده شد، نام خود را به Billion تغییر داد. وقتی از او پرسیدم که چگونه نام جدید خود را انتخاب کرد، او پاسخ داد: "شاید روزی من میلیاردر شوم." او خندید، ظاهراً خجالت کشید تا این قسمت از رویای آمریکایی خود را به اشتراک بگذارد.
میلیارد در سال 1990 در روستای کوچکی در شرق میانمار به دنیا آمد. شورشیان کارن در بحبوحه یک شورش طولانی مدت علیه دولت مرکزی کشور هستند. درگیری تا هزاره جدید - یکی از طولانیترین جنگهای داخلی جهان - ادامه یافت و دهها هزار نفر از مردم کارن را مجبور به فرار از مرز به تایلند کرد. میلیارد یکی از آنهاست. هنگامی که او 12 ساله بود، زندگی در کمپ پناهندگان را در آنجا آغاز کرد. در 18 سالگی به ایالات متحده نقل مکان کرد، ابتدا به هیوستون و سپس به گاردن سیتی، جایی که در کارخانه تایسون در همان نزدیکی کار کرد. در سال 2011، او در Cargill مشغول به کار شد و تا به امروز در آنجا به کار خود ادامه می دهد. مانند بسیاری از کارن ها که قبل از او به گاردن سیتی آمدند، میلیارد هم در کلیسای گریس انجیل شرکت کرد. در آنجا بود که با Tou Kwee که نام انگلیسی او Dahlia بود آشنا شد. آنها در سال 2009 شروع به ملاقات کردند. در سال 2016 اولین فرزند آنها به نام شاین به دنیا آمد. خانه ای خریدند و دو سال بعد ازدواج کردند.
یی یک معلم صبور است. او به من نشان داد که چگونه یک تونیک زنجیر، چند دستکش و یک لباس نخی سفید بپوشم که به نظر می رسید برای یک شوالیه ساخته شده است. او بعداً یک قلاب فولادی با یک دسته نارنجی و یک غلاف پلاستیکی با سه چاقوی یکسان، هر کدام با یک دسته سیاه و یک تیغه شش اینچی کمی خمیده به من داد و مرا به فضای باز حدود 60 فوت در وسط برد. . - تسمه نقاله بلند. میلیارد غلاف چاقو را بیرون آورد و نحوه تیز کردن آن را با استفاده از تیز کن وزنی نشان داد. سپس سر کار رفت، تکههای غضروف و استخوان را برید و دستههای بلند و نازک را از کارتریجهای بهاندازه تخته سنگی که روی خط مونتاژ از کنار ما عبور میکردند پاره کرد.
بیورن روشمند کار می کرد و من پشت سر او ایستادم و تماشا کردم. او به من گفت که نکته اصلی این است که تا حد امکان گوشت کمتری بریده شود. (همانطور که یکی از مدیران به طور خلاصه بیان کرد: «گوشت بیشتر، پول بیشتر.») یک میلیارد کار را آسان می کند. با یک حرکت ماهرانه، تکان دادن قلاب، تکه گوشت 30 پوندی را برگرداند و رباط ها را از چین بیرون آورد. بعد از اینکه جایمان را عوض کردیم به من گفت: «وقتت را بگیر.
تکه خط بعدی را بریدم و از اینکه چاقوی من چقدر راحت گوشت یخ زده را برید متعجب شدم. میلیارد به من توصیه کرد که بعد از هر برش چاقو را تیز کنم. وقتی حدود بلوک دهم بودم، به طور تصادفی کنار قلاب را با تیغه گرفتم. میلیارد به من اشاره کرد که کار را متوقف کنم. او گفت: «مواظب باش این کار را نکن،» و قیافه اش به من گفت که اشتباه بزرگی مرتکب شده ام. هیچ چیز بدتر از بریدن گوشت با یک چاقوی کسل نیست. نو را از غلافش بیرون آوردم و دوباره سر کار رفتم.
با نگاهی به دوران حضورم در این مرکز، خود را خوش شانس می دانم که فقط یک بار در مطب پرستار بوده ام. یک حادثه غیرمنتظره در روز یازدهم پس از آنلاین شدن من رخ داد. در حالی که می خواستم یک تکه کارتریج را برگردانم، کنترل خود را از دست دادم و نوک قلاب را به کف دست راستم کوبیدم. پرستار در حالی که روی زخم نیم اینچی بانداژ میکرد، گفت: «باید ظرف چند روز خوب شود. او به من گفت که اغلب جراحات را مانند من درمان می کند.
طی چند هفته آینده، بیلون گهگاه در حین شیفت کاری من را چک میکرد، روی شانهام ضربه میزد و میپرسید: «مایک، قبل از رفتن او، حالت چطور است؟» بعضی وقت ها می ماند و حرف می زد. اگر ببیند من خسته هستم، می تواند یک چاقو بردارد و مدتی با من کار کند. در یک نقطه از او پرسیدم که چند نفر در طول شیوع COVID-19 در بهار آلوده شده اند. او گفت: بله، زیاد. "من آن را چند هفته پیش دریافت کردم."
بیلیون گفت که به احتمال زیاد از شخصی که سوار ماشین بوده به این ویروس مبتلا شده است. میلیارد مجبور شد به مدت دو هفته در خانه قرنطینه شود و تمام تلاش خود را کرد تا خود را از شین و دالیا که در آن زمان هشت ماهه باردار بودند، جدا کند. او در زیرزمین می خوابید و به ندرت به طبقه بالا می رفت. اما در هفته دوم قرنطینه، دالیا دچار تب و سرفه شد. چند روز بعد او شروع به مشکلات تنفسی کرد. ایوان او را به بیمارستان برد، در بیمارستان بستری کرد و او را به اکسیژن وصل کرد. سه روز بعد، پزشکان زایمان را القاء کردند. او در 23 می پسری سالم به دنیا آورد. آنها او را "باهوش" نامیدند.
بیلیون همه اینها را قبل از 30 دقیقه استراحت ناهار به من گفت، و من آمدم تا همه آن ها و همچنین 15 دقیقه استراحت قبل از آن را غنیمت بشم. من سه هفته در کارخانه کار کردم و دستانم اغلب ضربان داشتند. صبح که از خواب بیدار شدم انگشتانم آنقدر سفت و متورم شده بودند که به سختی می توانستم آنها را خم کنم. بیشتر اوقات قبل از کار دو قرص ایبوپروفن مصرف می کنم. در صورت تداوم درد دو نوبت دیگر در طول دوره استراحت مصرف می کنم. من متوجه شدم که این یک راه حل نسبتا خوش خیم است. برای بسیاری از همکاران من، اکسی کدون و هیدروکودون داروهای مسکن انتخابی هستند. (یک سخنگوی Cargill گفت که این شرکت "از هیچ روندی در استفاده غیرقانونی از این دو دارو در تاسیسات خود آگاه نیست.")
یک جابجایی معمولی تابستان گذشته: ساعت 3:20 بعدازظهر وارد پارکینگ کارخانه شدم. طبق تابلوی بانک دیجیتال که در راه اینجا رد شدم، دمای بیرون 98 درجه بود. ماشین من، یک کیا اسپکترا 2008 با 180000 مایل بر روی آن، تگرگ شدیدی داشت و شیشه ها به دلیل خرابی کولر خراب شده بود. این بدان معنی است که وقتی باد از سمت جنوب شرقی می وزد، من گاهی قبل از اینکه گیاه را ببینم بوی آن را حس می کنم.
من یک تی شرت نخی کهنه، شلوار جین Levi's، جوراب های پشمی و چکمه های پنجه فولادی تیمبرلند پوشیده بودم که با کارت Cargill ID خود از یک فروشگاه کفش محلی با 15 درصد تخفیف خریدم. پس از پارک کردن، توری مو و کلاهم را گذاشتم و جعبه ناهار و ژاکت پشمی ام را از روی صندلی عقب برداشتم. در مسیر ورودی اصلی کارخانه از سدی گذشتم. داخل آغل ها صدها راس گاو در انتظار ذبح بودند. زنده دیدن آنها کار من را سخت تر می کند، اما به هر حال به آنها نگاه می کنم. برخی با همسایه ها درگیر شدند. برخی دیگر گردن خود را خم کردند انگار که چه چیزی در پیش است.
وقتی برای بررسی سلامت وارد چادر پزشکی شدم، گاوها از دید ناپدید شدند. وقتی نوبت من شد، زنی مسلح با من تماس گرفت. دماسنج را روی پیشانی ام گذاشت، ماسکی به دستم داد و یک سری سوالات معمولی پرسید. وقتی او به من گفت آزاد هستم که بروم، ماسکم را گذاشتم، چادر را ترک کردم و از میان گردان ها و سایبان امنیتی عبور کردم. طبقه کشتن در سمت چپ است. کارخانه درست جلوتر است، روبروی کارخانه. در راه از کنار ده ها کارگر شیفت اول که از محل کار خارج می شدند گذشتم. آنها خسته و غمگین به نظر می رسیدند و از اینکه روز به پایان رسیده بود سپاسگزار بودند.
برای مدت کوتاهی در کافه تریا توقف کردم تا دو تا ایبوپروفن بخورم. کتم را پوشیدم و جعبه ناهارم را روی قفسه چوبی گذاشتم. سپس راهروی طولانی منتهی به طبقه تولید را طی کردم. گوش گیرهای فومی گذاشتم و از درهای دوتایی تاب خورده عبور کردم. کف از سر و صدای ماشین های صنعتی پر شده بود. برای خفه کردن سر و صدا و جلوگیری از خستگی، کارمندان می توانند 45 دلار را برای یک جفت گوش گیر 3M مورد تایید شرکت خرج کنند، اگرچه اتفاق نظر این است که آنها برای جلوگیری از سر و صدا و جلوگیری از گوش دادن به موسیقی کافی نیستند. (به نظر می رسید که تعداد کمی از حواس پرتی گوش دادن به موسیقی در حین انجام یک کار خطرناک اذیت می شوند.) گزینه دیگر خرید یک جفت هدفون بلوتوث تایید نشده بود که می توانستم آن را زیر گتر گردنم پنهان کنم. من چند نفر را می شناسم که این کار را می کنند و هرگز دستگیر نشده اند، اما تصمیم گرفتم ریسک نکنم. من به گوش گیرهای استاندارد چسبیده بودم و هر دوشنبه گوشهای جدیدی به من میدادند.
برای رسیدن به محل کارم، از راهرو بالا رفتم و سپس از پله های منتهی به تسمه نقاله پایین رفتم. نوار نقاله یکی از ده ها نوار نقاله است که در ردیف های طولانی موازی در مرکز طبقه تولید قرار دارند. هر ردیف یک جدول نامیده می شود و هر جدول یک عدد دارد. من روی میز شماره دو کار کردم: میز کارتریج. میزهایی برای ساق، سینه، فیله، گرد و غیره وجود دارد. میزها یکی از شلوغ ترین مکان های یک کارخانه هستند. روی میز دوم نشستم، کمتر از دو قدمی کارکنان دو طرفم. قرار است پردههای پلاستیکی به جبران کمبود فاصله اجتماعی کمک کنند، اما بیشتر همکاران من پردهها را به سمت بالا و اطراف میلههای فلزی که از آن آویزان هستند میچرخانند. این باعث شد که ببینم بعداً چه اتفاقی میافتد، و به زودی همین کار را انجام میدادم. (کارگیل انکار می کند که اکثر کارگران پرده ها را باز می کنند.)
ساعت 3:42، شناسنامه ام را تا ساعت نزدیک میزم نگه می دارم. کارمندان پنج دقیقه فرصت حضور دارند: از ساعت 3:40 تا 3:45. هرگونه حضور دیرهنگام منجر به از دست دادن نیمی از امتیاز حضور خواهد شد (از دست دادن 12 امتیاز در یک دوره 12 ماهه ممکن است منجر به اخراج شود). به سمت تسمه نقاله رفتم تا وسایلم را بردارم. من در محل کارم لباس می پوشم. چاقو را تیز کردم و دستانم را دراز کردم. برخی از همکارانم هنگام عبور از آنجا به من مشت زدند. به آن طرف میز نگاه کردم و دو مکزیکی را دیدم که کنار هم ایستاده بودند و از روی هم عبور می کردند. آنها این کار را در ابتدای هر شیفت انجام می دهند.
به زودی قطعات کولت شروع به جدا شدن از تسمه نقاله کردند که از سمت راست به چپ در سمت من از میز حرکت می کرد. هفت خروار جلوی من بود. کار آنها بیرون آوردن استخوان از گوشت بود. این یکی از سخت ترین کارها در کارخانه است (سطح هشت سخت ترین است، پنج سطح بالاتر از اتمام چاک است و ساعتی 6 دلار به حقوق اضافه می کند). کار به دقت دقیق و استحکام بی رحم نیاز دارد: دقت برای برش تا حد امکان نزدیک به استخوان، و نیروی بی رحم برای برش دادن استخوان آزاد. کار من این است که تمام استخوانها و رباطهایی را که در چاک استخوانی قرار نمیگیرند، جدا کنم. این دقیقاً همان کاری است که من برای 9 ساعت بعدی انجام دادم، فقط برای یک استراحت 15 دقیقه ای در ساعت 6:20 و یک استراحت 30 دقیقه ای برای شام در ساعت 9:20 توقف کردم. "نه خیلی زیاد!" ناظمم وقتی میگرفت در حال بریدن بیش از حد گوشت بودم فریاد میزد. "پول پول!"
زمان ارسال: آوریل 20-2024